جدول جو
جدول جو

معنی سیه دانه - جستجوی لغت در جدول جو

سیه دانه
(یَهْ نَ / نِ)
شونیز. (دهار). رجوع به سیاه دانه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سه گانه
تصویر سه گانه
تشکیل شده از سه عضو، سه تایی، سه جام شراب که صبح بنوشند، ستا و ثلاثۀ غساله، برای مثال غلام همت آنم که چون نزاری مست / پس از دوگانۀ ایزد سه گانه ای گیرد (نزاری - مجمع الفرس - ۱۶۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه دانه
تصویر سیاه دانه
گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، شونیز، سنز، سنیز، سیاه تخمه، سیسارون، بوغنج، کرنج، غرمج، کبودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک دانه
تصویر یک دانه
عزیز و بی مثل و مانند، ویژگی گوهر بی نظیر، گردن بندی که میان آن یک دانه مروارید گران بها آویخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیه دان
تصویر پیه دان
ظرفی که در آن پیه کنند، جای پیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیه کاسه
تصویر سیه کاسه
سیاه کاسه، بخیل، خسیس، فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه دانه
تصویر شاه دانه
گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود
بنگ، فنگ، بنج، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شاهدانج، شهدانج، کنودانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیه نامه
تصویر سیه نامه
سیاه نامه، گناهکار، عاصی، بد کار، فاسق، فاجر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه خانه
تصویر سیاه خانه
سیاه چادر، خیمۀ صحرانشینان، کنایه از خانۀ شوم و بدیمن
فرهنگ فارسی عمید
(یَهْ دَ / دِ)
بداصل. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
برنج درشت تر از خرده برنج و خردتر از برنج. برنجی میانۀ برنج درست و تمام و خرده برنج. برنجی شکسته لیکن از خرده برنج درشت تر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
کنایه از بندیخانه. (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری) (شرفنامه). خانه تاریک. خانه ای تاریک که زندانیان را در آن بند نهند:
گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود
گردون کبودجامه شد از ماتم وفا.
خاقانی.
، کنایه از خانه بی میمنت. (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی). خانه نامبارک. (شرفنامه) ، خیمۀ صحرانشینان. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) :
سیاه خانه و عیدان سرخ بر دل من
حریف رضوان بود و حدائق اعناب.
خاقانی.
وقتی ناقه ای گم کردم و به جستجوی آن بر ناقۀ دیگر سوار شده و روان گشتم شب به سیاه خانه ای رسیدم. (از شاهد صادق)
لغت نامه دهخدا
(سِکْ کَ / کِ نَ / نِ)
ضرابخانه و دارالضرب و سرائی که در آنجا بر پول رایج نقش کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ نَ)
دهی است از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد، واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری بروجرد و 9 هزارگزی جنوب راه شوسه، هوای آن معتدل و دارای 51 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ مَ / مِ)
که جامۀ سیاه پوشیده است. ماتم دار. عزادار. جامۀ ماتم پوشیده:
ماتم عمر رفته خواهم داشت
زآن سیه جامه ام چو میغ از تو.
خاقانی.
این سیه جامه عروسان را در پردۀ چشم
حالی ازاشک حلی های گهر بربندم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(یَهْ دَ / دِ)
مرادف سیاه چشم و سیه چشم. (آنندراج) :
درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین
سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار.
فرخی.
خصم سپیدکار سیه دیدۀ تو را
بادا سیاه گشته بدود عذاب روی.
سلمان ساوجی (از آنندراج).
رجوع به سیاه چشم شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ سَ / سِ)
کنایه از مردم بخیل، رذل، گرفته، سفله و ممسک. (برهان). بخیل و ممسک. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
سیه کاسه و دون و پرخوار بود
شتروار دائم به نشخوار بود.
بوالمثل بخاری.
دهر سیه کاسه ای است ما همه مهمان او
بی نمکی تعبیه ست در نمک خوان او.
خاقانی.
تا خوانچۀ زر دیدی بر چرخ سیه کاسه
بی خوانچه سپید آید میخوار به صبح اندر.
خاقانی.
برو از خانه گردون بدر و نان مطلب
کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را.
حافظ.
حذر ز ف تنه آن چشم نیم باز کنند
ز میزبان سیه کاسه احتراز کنند.
صائب (از آنندراج).
رجوع به سیاه کاسه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
شونیز است که به فارسی سیاه بیرغ گویند. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). حبهالخضراء. نانخواه. نانخه. نانخاه. نانوخیه. (یادداشت بخط مؤلف). شونیز یا سیاه دانه دارای پنج تا هشت گلبرگ و دانه های سیاه رنگ آن از پنج تا هشت است و دانه های سیاه رنگ آن در برگه های وسط گل قرار گرفته و بوی مخصوصی دارد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 200)
لغت نامه دهخدا
روغن دان، ظرفی کوچک که در آن لحاف دوزان پیه کنند و سوزن در آن فرو برند تا چرب شود و آسان تر در جامه فرو رود و آسان تر برآید، ظرفی چوبی یا از پارچه که لحاف دوز پیه در آن دارد و روانی راسوزن در آن فرو برد، جای پیه لحاف دوزان که سوزن درآن فرو برند تا به سهولت در جامه دود، کیسه گونه ای چرمین که در آن پیه است و لحاف دوزان سوزن بدان چرب کنند، پیه سوز، مجازاً ساعت قراضه، ساعت بد و بی ارز و بدکار، ساعت بد که خوب کار نکند و غالباً یا تند و یا کند رود و یا بخوابد،
- مثل پیه دان، ساعتی بد
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِنَ / نِ)
حوصلۀ مرغان. (غیاث اللغات) (آنندراج). چینه دان. چیلک دان. رجوع به چینه دان شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ نَ / نِ)
قسمی مروارید بزرگ است که به بیضه ماند. (از الجماهر بیرونی ص 129)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیه نامه
تصویر سیه نامه
کنایه از مردم فاسق گنهکار و بدکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه خانه
تصویر سیاه خانه
سیاه چادر، زندان محبس، خانه بدیمن منزل بی میمنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه خانه
تصویر سیه خانه
سیاه چادر، زندان محبس، خانه بدیمن منزل بی میمنت
فرهنگ لغت هوشیار
روغن دان، 0 ظرفی کوچک که در آن لحاف دوزان پیه کنند و سوزن در آن فرو برند تا چرب شود و آسانتر در جامه فرو رود و آسانتر بر آید، 0 پیه سوز 0، ساعت قراضه ساعت بدکار و بی ارزش 0 یا مثل پیه دان 0 ساعتی بد کار وبی ارز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه گانه
تصویر سه گانه
ثلاثه غساله ستا سه دفعه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره گزنه ها که دو پایه و علفی و یک ساله است. ارتفاعش بین 1 تا 2 متر و گاهی هم بیشتر است. دارای گونه های مختلف و بویش قوی و نامطبوع است. برگهای این گیاه متقابل و دارای 5 تا 7 لوب عمیق دندانه دار با دمبرگ دراز می باشد، گلهای نر شاهدانه به صورت مجتمع و به طور آویخته بر روی برگها خارج می شود در قسمت انتهایی آن قرار دارد. در هر گل نر 5 پرچم موجود است. گلهای ماده بدون دمگل مشخصی در بغل گوشوارک های شبیه برگ قرار گرفته اند میوه شاهدانه فندق سیاه یا قهوه یی رنگ است و محتوی یک دانه تقریبا بدون آلبومن است. منشا اصلی این گیاه آسیاست ولی امروزه در اکثر نقاط معتدل و گرم کشت می شود. از گونه های مختلف شاهدانه الیاف قابل استفاده در نساجی بدست میظید. از دانه شاهدانه نیز روغنی با بوی قوی و نامطبوع حاصل می گردد که به مصرف تهیه صابونهای نرم و سوخت می رسد از نظر درمانی سر شاخه های گلدار یا میوه دار این گیاه مورد استفاده است. مخلوطی از برگهای کوبیده آن و شاخه گلدار وی که به هم فشرده است و به علت دارا بودن صمغ بهم چسبیده اند بنام بنگ به بازار عرضه می شود سابقا بنگ به مصرف تدخین می رسید ولی امروزه از آن مشروبات و داروهای مسکنی استفاده میکنند. از سرشاخه های این گیاه صمغ خاصی به صور می آید که به نام چرس موسوم است و به صور مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. سر شاخه های گلدار بدون برگ به نام حشیش به بازار عرضه میشده و در مورد استفاده و تدخین قرار میگرفته است قنب شاهدانج شدانق قنب هندی شهدانق حشیشه الفقرا ورق الخیال جز اعظم. توضیح برخی کتب اشتباها کنف را مرادف با شاهدانه ذکر کرده اند در حالی که کنف گیاهی است از تیره پنیرکیان و مشابهتش با شاهدانه بعلت داشتن الیاف قابل استفاده در نساجی است. یا شاهدانه چینی. یکی از گونه های شاهدانه است که مانند شاهدانه هندی مورد استفاده قرار میگیرد و تقریبا همه خواص آن را دارد. میوه اش به رنگ مایل به سبز و شامل غشایی با شبکه سفید رنگ است قنب نیل قنابوس نقل خواجه شن قنبرا قنبیرا قنابس. یا شاهدانه صحرائی. کنف. یا شاهدانه کانادایی. شاهدانه هندی. یا شاهدانه مصری. کنف. یا شاهدانه هندی. شاهدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکه خانه
تصویر سکه خانه
ضرابخانه و دارالضرب و سرائی که در آنجا بر پول رایج نقش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره آلالگان جزو خربقیها که پوشیده از کرکهای ظریف است و برخی گونه ها ممکن است فاقد کرک باشد، این گیاه به طور خودرو و دراکثر نقاط و از جمله ایران میروید. برگهایش دارای تقسیمات باریک و گلهایش منفرد و دانه اش تیره رنگ و سه گوش و دارای بویی مخصوص است. ارتفاع آن تا 40 سانتیمتر می رسد و گلهایش آبی رنگند. سیاه دانه را نانوایان برای خوشمزگی نان در موقع پخت روی آن میریزند
فرهنگ لغت هوشیار
بی نظیر بیهمتا: نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت گوهر یکدانه را در دل دریا طلب. (وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه کاسه
تصویر سیه کاسه
((~. س))
سیاه کاسه، بخیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه خانه
تصویر سیاه خانه
((نَ یا نِ))
زندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه گانه
تصویر سه گانه
ثلاثه
فرهنگ واژه فارسی سره
بی شرم، بی حیا
متضاد: پرآزرم، لئیم، پست، حریص، طماع
متضاد: قانع، بدبخت
متضاد: خوشبخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرده ی برنج، برنج نیمه شده
فرهنگ گویش مازندرانی